بسم الله الرحمن الرحیم
عنوان: پاسخ به یاوه ها در بارۀ سید الشهداء و موارد مربوطه؛
قسمت ششم: مضحک بودن مرتبط دانستن قیام حسینی به ازدواج با اورینب و امثال آن
گروه ۹ : پاسخ های مربوط به حقانیت امامان معصوم
شماره: ۳ – قسمت ششم
نوع پاسخ: نوشتاری و صوتی
– پاسخ صوتی را در پایین متن دریافت نمایید.
تاریخ ثبت: چهاردهم اردیبهشت ماه هزار و چهارصد و دو
سؤال:
در قسمت اول این مبحث (گروه ۹، شماره۳، قسمت اول) گفتیم که مخالفی معاند خصوصا در جهت تحریک احساسات ملی گرایانه در ایرانیان، با مکر و تزویر و وانمود کردن دروغین انطباق کامل سخنانش با منابع صحیح، نارواهایی را در مورد سیدالشهدا حسین بن علی علیهما السلام و برخی از بزرگان وابسته به ایشان ابراز می کند.
که بنا شد طی چند قسمت، هر بار یک قسمت از سخنان او را مطرح نماییم و با پاسخ های متقن، مزورانه و یاوه بودن گفتارش را بر ملا نماییم. که به دنبال ارائۀ پنج قسمت قبل، اکنون ششمین قسمت را مطرح می کنیم؛ و به دوستان پیشنهاد می کنیم که به پاسخ های قسمت های قبل نیز مراجعه کرده باشند.
قسمت ششم: مضحک بودن مرتبط دانستن قیام حسینی به ازدواج با اُرینب و امثال آن
او مزورانه تلاش می کند تا قیام حسینی را مرتبط با مسائل دنیایی از قبیل ازدواج با زنی به نام اُرینب و قطع باج دهی از جانب یزید و وسوسه رسیدن به حکومت و هول قدرت از جانب ایشان معرفی نماید، و از طرفی طوری به یزید قیافۀ حق به جانب می دهد که گویا چون خلیفه مسلمین بود، برای جلوگیری از آشوب ناچار به قتل و یا بیعت گرفتن از امام حسین بوده است. او همچنین با بی پروایی و تحریف حقایق امام حسین و اصحابشان را متهم می کند که در مسیر کربلا یک کاروان یمنی را غارت می کنند.
پاسخ نوشتاری:
باز هم هر چند برای هرکس که شناخت مختصری از شخصیت و تاریخ زندگی امام حسین و یزید داشته باشد، نادرستی این سخنان و هرگونه مرتبط دانستن قیام حسینی با هر موضوعی غیر از امر به معروف و نهی از منکر و خشنودی خداوند بسیار واضح است؛ ولی باز هم طبق روال معمول پاسخ گویی های این سایت، دست از اقامۀ برهان در این موارد نیز بر نداشته و تک تک این ادعاهای باطل را توضیح داده و موارد تحریف آن را تبیین کرده، و می گوییم:
الف- در مورد جریان تاریخی ازدواج ایشان با زنی به نام اُرینب، خلاصۀ این جریان طبق آنچه که ابن قُتیبۀ دینوری در قرن سوم در کتاب الامامة و السیاسة (ج۱ص۲۲۳-۲۱۵) نقل می کند، چنین است:
یزید در زمان حکومت معاویه عاشق زن شوهرداری به نام اُرینب دختر اسحاق می شود و معاویه با مکر شوهر او به نام عبدالله بن سلام را وادار به طلاق او می نماید، ولی هنگامی که از او برای یزید خواستگاری می شود امام حسین نیز هم زمان از او خواستگاری می نمایند و او خواستگاری یزید را رد نموده و به ازدواج امام حسین در می آید. سپس امام حسین که از ابتدا هدفشان خنثی کردن مکر معاویه و یزید در این مورد بوده است، با فراهم شدن موقعیت، او را طلاق می دهند تا مجددا به شوهر اولش برگردد؛ و اعلام می کنند که این عمل را صرفا برای بدست آوردن اجر و ثواب به جا آورده اند.
حال هر چند اهل تحقیق در مورد صحت وقوع این جریان تشکیک هایی ایجاد می نمایند، ولی به فرض صحت وقوع؛
اولا: خود این جریان بیان دیگری از صفات عالی و مکارم اخلاق امام حسین علیه السلام است، و جز بر بیان جلالت مقام ایشان بر چیز دیگری نمی افزاید.
ثانیا: بدون شک محور قیام حسینی بر مبنای امر به معروف و جلوگیری از منکر بوده است، ولی در این مورد که امام حسین قبل از قیامشان این فعل منکر معاویه و یزید را خنثی کرده بودند، مضحک است که بگوییم قیامشان مرتبط با جلوگیری از این جریان نیز بوده است.
ثالثا: اگر هم این جریان دخالتی در امر عاشورا داشته باشد مربوط به کینه توزی بیشتر یزید در انتقام از امام حسین است، نه آغاز قیام که از جانب امام حسین شروع شد. و در مورد یزید هم با توجه به حجم بزرگ مسائل سیاسی و اجتماعی مرتبط با موضوع عاشورا، اگر هم این موضوع نقشی داشته باشد، می تواند بسیار اندک باشد.
ب- ناروا بودن مرتبط دانستن قیام حسینی با قطع پرداخت های مالی از جانب یزید و اتهام عظیم وسوسه رسیدن به حکومت و هول قدرت از جانب ایشان:
همانطور که در بندهای ب و ج قسمت پنجم پاسخ به همین موارد دیدیم، اولا: امام حسین و برادرشان امام حسن به کشاورزی و باغداری مشغول و از لحاظ مالی بی نیاز بودند؛ و ثانیا: اگر اموالی را نیز که در واقع اموال بیت المال مسلمین و حق مردم بود به شکلی از دست معاویه بیرون می کشیدند، آنها را هرگز صرف خود و خانواده شان نمی کردند، بلکه به اهلش می رساندند.
و در مورد اتهام عظیم و در عین حال کاملا بی اساس جلوه دادن امام حسین به عنوان شخص شیفتۀ رسیدن به حکومت و داشتن هول قدرت و مرتبط دانستن قیامشان به این موضوع؛
اولا: طبق آنچه که در مآخذ متعدد عموم فرقه های مسلمین در حد تواتر، و از جمله در کتاب مجمع الزوائد هیثمی (ج۹ ص ۲۰۱-۱۸۵)، در شأن و مقام امام حسین نقل شده است؛ به وضوح بیانگر این حقیقت است که قلب ایشان متعلق به جهان آخرت بوده و تعلقی به دنیا نداشته اند که بخواهند در جهت وسوسه رسیدن به ریاست آن خود و خاندانشان را به خطر بیاندازند.
و از جمله در ص ۲۰۱ همانجا می بینیم که ایشان بیست و پنج سفر پیاده به حج رفتند، که نشان دهندۀ تعلق قلب ایشان به آخرت است، نه دنیا و ریاست آن.
ثانیا: باز در حد تواتر در مآخذ مختلف و از جمله در همان مأخذ ذکر شده در فوق، مسلم است که امام حسین از جمله از طریق خبرهای داده شده از طریق جدشان، می دانستند که قیام شان به شهادت مردان و اسارت خاندان شان ختم می شود و این امر منجر به احیای اسلام می گردد. و چگونه ممکن است کسی که شیفته رسیدن به حکومت است در چنین راهی قدم بگذارد، و زن و فرزندان را نیز با خود ببرد؟
ثالثا: خود ایشان در جایگاه های مختلف دلیل قیامشان را ذکر می نمایند، که باز از جمله طبق نقل همان کتاب (ص۱۹۲) در کلامی می فرمایند:
آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل دست برداشته نمی شود؟ پس بایستی مؤمن به لقاء خداوند رغبت داشته باشد، چرا که من مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران را جز رنجش و خستگی نمی بینم.
ج- دادن قیافۀ حق به جانب به یزید، در انجام چنین جنایت عظیمی، به صرف اینکه در ظاهر خلیفه بوده و به ناچار بایستی یا بیعت می گرفته است و یا به قتل و خونریزی دست می زده است، برهانی است که به طور مطلق تنها در قاموس بی برهانان و دیکتاتوران معنی دارد؛ وگرنه ابتدا بایستی حقانیت خلیفه و حاکم و سپس دلیل سرباز زدن شخص مقابل بررسی شود، و سپس نحوه برخورد بر اساس حق و عدالت تعیین گردد.
که در این مورد نه یزید خلیفۀ بر حق بود، و نه دلایل سرباز زدن امام حسین چیزی جز حق و امتناع از تأیید باطل بود، تا کوچک ترین حقی را برای یزید در جنایت عظیمش ایجاد نماید.
د- ودر مورد کاروان یمنی که اموال بیت المال را به عنوان هدیۀ شخصی برای یزید می برده است، قطعا بر عهدۀ شخصی مانند امام حسین بوده است که هرگاه شرایط فراهم شود جلوی این غصب اموال را بگیرند و آن اموال را به مستحقانش برسانند.
و در اینجا شرایط انجام چنین احقاق حقی موجود بوده است؛ خصوصا در شرایطی که امام حسین با توجه به شدت عدم مشروعیت حکومت یزید با او بیعت نکرده بودند و مشغول روشنگری و امر به معروف و نهی از منکر در مورد او بودند، و در واقع جنگ شان با او آغاز شده بود و او شمشیر از رو در مقابل ایشان بسته بود و ایشان برای آنکه در حریم مکه خونریزی نشود در ایام حج مکه را ترک نمودند و از آنجا خارج شدند.
و طبق آنچه که در بند “ب” ذکر و ارجاع داده شد، بدون شک ایشان آن اموال را گرفتند تا به اهلش برسانند و هیچگونه تصرف شخصی برای خود و خانواده اشان در آن نداشتند.
و طبق آنچه که از جمله در کتاب انساب الاشراف بلاذری (ج۳ص۱۶۴) در نقل این جریان ذکر شده است، ایشان پس از اخذ اموال با شتربانانی که واسطۀ این انتقال بوده اند با نهایت انصاف و مهربانی عمل می کنند؛ و آنها را مخیر می کنند که یا کرایۀ تا آنجا را از ایشان بگیرند و برگردند، و یا با کرایه ای جدید به همراه ایشان بروند و وعدۀ نیک رفتاری به آنها دادند.
حال چقدر مغرض و دور از حقیقت است آن کسی که این تلاش در راه جلوگیری از غارت اموال بیت المال و مستحقان توسط یزید و اعوان او را، عوض احقاق حق، غارت می نامد؛ و قسمت رفتار ایشان با شتربانان را نیز که ابطال قضاوتش را واضح می کند، بیان نمی نماید.