اسلام پاسخ
Search

قسمت دوم پاسخ به یاوه­ ها دربارۀ سید الشهداء و موارد مربوطه؛ رد اتهامات مضحک ضد ایرانی بودن پدرشان علی بن ابی طالب

3.7/5 - (10 امتیاز)

بسم الله الرحمن الرحیم

عنوان: پاسخ به یاوه­ ها دربارۀ سید الشهداء و موارد مربوطه؛

قسمت دوم: رد اتهامات مضحک ضد ایرانی بودن پدرشان علی بن ابی طالب

گروه ۹: پاسخ های مربوط به حقانیت امامان معصوم

شماره: ۳ – قسمت دوم

نوع پاسخ: نوشتاری و صوتی

– پاسخ صوتی را در پایین متن دریافت نمایید.

تاریخ ثبت: یکم مهر ماه هزار و چهارصد و یک

سؤال:

در قسمت اول این مبحث (گروه ۹، شماره ۳، قسمت اول) گفتیم که مخالفی معاند خصوصا در جهت تحریک احساسات ملی گرایانه در ایرانیان، با مکر و تزویر و وانمود کردن دروغین انطباق کامل سخنانش  با منابع صحیح، نارواهایی را در مورد سیدالشهدا حسین بن علی علیهما السلام و برخی از بزرگان وابسته به ایشان ابراز می کند.

که بنا شد طی چند قسمت، هربار یک قسمت از سخنان او را مطرح نماییم و با پاسخ­های متقن، مزورانه و یاوه بودن گفتارش را بر ملا نماییم. که به دنبال ارائۀ قسمت اول اکنون دومین قسمت را مطرح می کنیم؛ و به دوستان پیشنهاد می کنیم که به پاسخ قسمت اول نیز مراجعه کرده باشند.

قسمت دوم: رد اتهامات مضحک ضد ایرانی بودن پدرشان علی بن ابی طالب

او جریان فتح یمن به دست امام علی را نیز نوعی لشکرکشی به ایران وانمود کرده و با اشاره به خطبۀ صد و چهل و ششم نهج البلاغه ایشان را نیز دخیل در فتح ایران معرفی می کند و کوفه مرکز حکومت ایشان را نیز بخشی از ایران می داند، و مدعی می شود که قیام های بعدی ایرانیان توسط ایشان سرکوب می گردد.

پاسخ نوشتاری:

الف- پاسخ کلی:

واضح است که ایده­ های فرد شامخی چون علی بن ابی طالب علیه السلام والاتر از آن بوده است که مستقل از معیار های دین و شریعت و بر اساس ملیت و قومیت و امثال آن باشد. و بدون شک تمامی عملکرد ایشان مستقل از این قبیل امور پوچ، خشنودی خداوند و تلاش در جهت هدایت و نجات بندگان خداوند از یوغ بندگی غیر او و کفر و شرک و ضلالت، و سوق دادن آنها به سوی بهشت برین بوده است.

و بدون شک ایشان تابع قرآنی بوده­ اند که در آیۀ سیزدهم سورۀ حجرات هرگونه ملی گرایی و ارجحیت در این مورد را نفی نموده و گرامی ترین افراد را در نزد خداوند با تقواترین آنها معرفی می کند.

مضافا بر اینکه مطابق آنچه که در مبحث “رد دروغ پردازی بر امام حسین در مورد ایرانیان”  (گروه ۹، شمارۀ ۱) ذکر شد، طبق آنچه که درکتاب سفینة البحار [۱] از کتاب مناقب ابن شهر آشوب نقل گردیده است؛ هنگامی که عمر بن خطاب می خواهد اسرای ایرانی اسیر شده در جنگ قادسیه را به بردگی بگیرد، علی بن ابی طالب از آنها تعریف و تمجید نموده و مانع او می گردند، و سبب آزادی آنها را فراهم می نمایند.

ب- پاسخ به موارد؛

۱- فتح یمن:

یمن یک کشور کاملا عربی در جنوب شبه جزیرۀ عربستان است، در فرهنگ دهخدا در ذیل این لغت از جمله می گوید:

“یمن یا عربستان خوشبخت، کشور کوچکی است که در جزیرة العرب از زمان های قدیم موقعیت خاص داشته است.”

پس یمن هیچگاه جزء ایران نبوده و فقط در حوالی سال ۵۹۸ میلادی، یعنی حدود ده سال قبل از بعثت پیامبر اسلام، با درخواست شخصی از اهل یمن به نام سیف بن ذی یَزَن از پادشاه ایران، طی چندین مرحله جنگ و خونریزی های فراوان، از تسلط حبشی­ ها خارج گردیده و حکومت ساسانیان بر آنها غلبه می یابد؛ و در نهایت شخصی ایرانی به نام “باذان” از طرف این حکومت فرمانروایی این سرزمین عربی را به عهده می گیرد.

و جالب اینجاست که پس از جریان پاره کردن نامۀ پیامبر توسط خسرو پرویز و این که باذان به دستور او دو نفر را برای دستگیری ایشان می فرستد، و ایشان خبر کشته شدن خسرو پرویز به دست پسرش را به آنها می دهند، باذان به حقانیت ایشان یقین می کند و همراه جمعی از ایرانیانی که همراه او در یمن ساکن شده بودند و “ابناء” نامیده می شدند، اسلام می آورد.

سپس در سال دهم هجری پس از آنکه خالد بن ولید در این امر موفق نمی شود، پیامبر اسلام علی بن ابی طالب را برای مسلمان نمودن مردم یمن به آنجا گسیل می دارند، و ایشان بدون جنگ و خونریزی و با قرائت نامۀ پیامبر از برای آنها و تبلیغ دین اسلام، موفق می شوند که عموم مردم آنجا را وارد راه هدایت و نجات و قبول دین مبین اسلام نمایند. [۲]

حال هر عاقلی خودش این حقایق را با یاوه گویی این مخالف حقیقت کنار یکدیگر بگذارد، تا حقایق هرچه بیشتر برایش آشکار گردد. او بدون پروا از کذب و تحریف، یمن را از مرزهای ایران معرفی کرده و فتح بدون جنگ و خونریزی ایشان را به دروغ همراه با کشتار از جانب ایشان ذکر می نماید؛ عین عبارت دروغین او چنین است:

« امام علی نیز بدستور محمد قبلا به ایران در مرزهای یمن لشکرکشی و کشتار کرده بود»

۲- دخالت علی بن ابی طالب در فتح ایران:

همانطور که دیدیم نویسندۀ آن سخنان با دیدی بسیار محدود و با حالت به شدت ملی گرایانه و بی برهان، تلاش می کند تا علی بن ابی طالب را شخصی مانند خود ملی گرا و در عین حال مخالف ایرانیان نشان دهد؛ و اهداف والای ایشان را در چارچوب دید محدود و مغرضانۀ خود تفسیر نماید.

او از طرفی همچنین چنان سخن می گوید که گویا عموم ایرانیان آن زمان تمایلی به قبول اسلام نداشتند و به دین زرتشتی شادمان بودند، و به اجبار شمشیر اسلام را پذیرفتند.

در حالی که تمامی این فرضیات باطل است. چرا که؛

اولا: در این که علی بن ابی طالب در جهت هدایت بندگان خداوند و نجات آنها از یوغ شرک و کفر و پیمودن مسیر جهنم، و سوق دادن آنها به مسیر خیر و راستی و بهشت پر نعمت دریغ نمی کردند، تردیدی نیست.

و به همین دلیل با وجود اختلاف ایده­ ها و عملکردهایی که با حکام قبل از خویش داشتند و به طور مستقیم در لشکرکشی آنها شرکت نمی کردند، در چارچوب شریعت از همکاری ها و راهنمایی هایی از قبیل آنچه در خطبۀ صد و چهل و ششم نهج البلاغه مشاهده می شود، و در جهت کلی نجات گروهی از بندگان خداوند از دین باطل و خشنی همچون زرتشتیت به سمت اسلام بود، فرو گذار نمی کردند.

و تردیدی نیست که این قبیل عملکردها از جانب ایشان نه به جهت تعصب نسبت به عربیت بود و نه به جهت بی مهری نسبت به ایرانیان؛ و چقدر بی خردانه و مضحک است که کسی چنین بنگرد و یا وانمود نماید.

دوما: حتی با بررسی بر اساس دیدگاه نادرست گویندۀ آن سخنان، باز فرض مضحک ملی گرایی و عملکرد بر اساس تعصب قومی در مورد ایشان، و مخالف ایرانیان بودنشان از آنجا نیز باطل می شود، که در بالا دیدیم و مبسوط­ تر می گوییم؛ که ایشان تلاش کردند تا اسرای ایرانی جنگ قادسیه عوض برده شدن آزاد شدند، و آنها را به عنوان فارسیانی معرفی کردند که حکیمان و گرامیانی هستند که ابراز تسلیم کردند و نسبت به اسلام رغبت نشان دادند.

سوما: در مورد تمایل عموم خود ایرانیان آن زمان به حقیقت و اسلام، و عدم پافشاری آنها در باقی ماندن در دین و آیین ضد توحید آتش پرستی و تحمل بار سنگین مالی و جانی از جانب موبذان (رؤسای دینی زرتشتیان) و ستم ساسانیان، همین بس که از جمله در بند اول دیدیم؛ باذان ایرانی حاکم بر یمن و تمامی ساکنان دیگر ایرانی آن سامان به محض آنکه حقانیت پیامبر اسلام برایشان ثابت شد، اسلام آوردند.

همچنین قوانین وحشتناکی که خصوصا در قسمت وندیداد اوستا مشاهده می شود و سوء استفاده های مالی موبذان از این قوانین که وحشتناکی آنها را تشدید می کرد، خود دال بر بی رغبتی مردم ایران به آن دین ساختگی می باشد؛ و واضح است که پادشاهان ساسانی نیز که از جمله پشتیبان موبذان در اعمال این مظالم بر مردم بودند، جایگاهی در نزد آنها نداشتند.

که ان شاءالله نمونه هایی از این موارد در قسمت صوتی ذکر خواهد شد.

۳- ادعای تعلق کوفه به ایران و مربوط کردن انتقال مرکز حکومت به این جریان:

او باز تلاش می کند تا جریان مهم تاریخی انتقال مرکز حکومت از مدینه به کوفه توسط علی بن ابی طالب را، در چارچوب دید مغرضانه و محدود خود تفسیر نموده و اگر می تواند از طریق تحریک احساسات باطل ملی گرایی، دوستی قلبی و عمیق عموم ایرانیان به ایشان و خاندان شان را به چالش بکشد. در حالی که:

اولا: انتقال مرکز حکومت بر مبنای دلایل متقنی در جهت صلاح مسلمین انجام شد، و مربوط دانستن آن به این جریان مضحکه­ ای بیش نیست.

ثانیا: با توجه به اهداف والای ایشان که بدون شک نجات و هدایت بندگان خداوند بوده است، به فرض که ایشان بر اساس مصالح، حتی مرکز حکومت خویش را پس از نجات ایرانیان از یوغ آتش پرستی به یکتاپرستی، به مرکز حکومت قبلی ساسانیان نیز منتقل کرده باشند، چه ایرادی بر ایشان وارد است؟

ثالثا: اگر منظور او از ایرانی بودن تا قبل از هجرت امام علی به آنجا، شهر کوفه است؛ که طبق نقل عموم مآخذ تاریخی و از جمله معجم البلدان یاقوت حِمَوی [۳]، این شهر پس از جنگ قادسیه در سال ۱۹-۱۷ هجری به دست اعراب مسلمان ساخته می شود.

و اگر منظور سرزمین آن است و هر حکومتی که قبلا در سرزمینی حاکم بوده مالک آنجا به حساب می آید و حکومت های بعدی اشغال گرند، به فرض سرزمینی که کوفه در آن بنا می شود در هنگام جنگ قادسیه در تصرف ساسانیان بوده باشد، بازهم فرضیه اشغال­گر بودن مسلمین در مقابل ساسانیان در این مورد باطل می شود.

چرا که می دانیم این سرزمین بخشی از سرزمین بابِل قدیمی است که حاكمين بابل كه آخرين آنها شخص به نام نبونيد بود بر آن حاکم بودند، و سرزمین آنها توسط کوروش با جنگ و خونریزی از آنها گرفته شد و ضمیمۀ حکومت هخامنشیان گشت. [۴]

و در زمان حکومت ساسانیان نیز ثابت نیست که با توجه به جنگ­ها و مناقشات شدید میان ایران و روم، این منطقه همواره در تحت سیطرۀ حکومت ایران بوده است؛ مضافا براینکه بررسی های تاریخی نشان می دهد که در هنگام چنین سیطره­ ای نیز این منطقه مستقل و عرب نشین و دارای پادشاه عربی بوده که دست نشانده حکومت ساسانیان بوده است.

که نمونۀ واضحی در این مورد حاکمیت دو پادشاه عرب یعنی نعمان و پسرش منذر بر حِیرَه (شهری باستانی در حدود یک فرسنگی کوفه که با احداث کوفه به تدریج منقرض شد) می باشد؛ که بهرام پنجم یا همان بهرام گور با کمک همین دو نفر است که علی رغم مخالفت اشراف، پس از مرگ پدرش یزدگرد به حکومت ایران می رسد. [۵]

۴- شورش در برخی از نواحی ایران در زمان حکومت ایشان و نحوۀ برخورد با آنها:

شورش در مقابل حکومت مرکزی توسط برخی از مخالفان در طول تاریخ موضوعی تکراری است و منحصر به حکومت خاصی نمی باشد، و درصد احتمال وقوع آن در زمان مشغولیت آن حکومت بیشتر است.

این موضوع در مورد حکومت علی بن ابی طالب با توجه به حضور بسیار فعال و استوار ایشان در جهاد در زمان پیامبر و داشتن دشمنان زیاد به این دلیل، و عدم انعطاف ایشان در عمل به حق، از همان ابتدای حکومت شان با شورش های داخلی توسط خود مدعیان اسلام آغاز شد، و به جنگ های جمل و صفین و نهروان منتهی گردید.

در این میان برخی از ایرانیانی که هنوز اسلام نیاورده بودند و بایستی با پرداخت جزیه تحت لوای حکومت اسلامی زندگی می کردند، طبق آنچه که من جمله در تاریخ ابن خلدون [۶] ذکر شده است، خصوصا در نواحی فارس و منطقۀ اصطخر، در حوالی سال ۳۸ هجری فرصت را غنیمت شمرده و شورش می کنند و عامل علی بن ابی طالب یعنی سهل بن حنیف را بیرون می نمایند. و ایشان به ابن عباس که از طرف ایشان حاکم بصره بوده است دستور می دهند تا زیاد بن ابیه را با لشکری به آنجا بفرستد. و او تحت تأثیر تعلیمات صحیح علی بن ابی طالب علیه السلام بدون جنگ و خونریزی آن فتنه را خنثی می کند؛ و راه هدایت برای مردم آن ناحیه ادامه دار می شود.

و نکتۀ قابل توجه آنکه همین زیاد بعدا که از طرف دیگران حاکم کوفه و بصره می گردد، خونریزی ها و جنایات به ناحق فراوانی مرتکب می شود؛ که این واقعیت به خوبی نشان دهندۀ آن است که عملکرد صحیح او در این مورد ناشی از تعلیمات و دستورات علی بن ابی طالب علیه السلام بوده است.

—————————————————–

[۱] ) ج۳ ص۴۱۷

۲) لغت نامۀ دهخدا، لغت یمن – الکامل فی التاریخ، ج۱ ص۴۵۱-۴۴۸ – الاصابة، ج۱ ص ۶۳۳-۶۳۲ – تاریخ الطبری، ج۳ ص ۱۳۲-۱۳۱

[۳] ) ج۴ ص ۴۹۱

[۴] ) از جمله مراجعه شود به: ترجمه تاریخ هردوت (هادی هدایتی)، ج۱ ص ۲۶۷-۲۶۳

[۵] ) از جمله مراجعه شود به: طبقات ناصری، ج۱ ص۶۶۰ و تاریخ تطبیقی ایران با کشورهای جهان، ص ۶۱-۶۰

[۶] )  تاریخ ابن خلدون، ج۲ ص۶۴۴

—————————————————–

 

 

دریافت پیوند صوتی

کپی کردن لینک این مقاله

اشتراک گذاری محتوا:

LinkedIn
Telegram
Email
Print

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *